عبرت از تاریخ
"""""""""""""""
در دهم محرم سال ۶۱ هجری، سپاهیان یزید، خلیفه ی اموی، به هدایت عبیدالله بن زیاد والی کوفه و به
فرماندهی عمربن سعد، در صحرای کربلا (نینوا) راه را بر کاروان امام حسین(ع) که عازم کوفه بود،
بستند وایشان و بیش از ۷۲ نفراز یاران و همراهانش را به دلیل نپذیرفتن بیعت خلیفه ی ناصالح اموی،
به شهادت رساندند. فاجعه ی شهادت امام حسین (ع) و یارانش خاطر مسلمانان را به شدت آزرده ساخت.
از آن تاریخ قیام هایی هم چون توابین، علیه بنی امیه صورت گرفت.
در سال ۶۶ هجری مختار بن ابی عبیده ی ثقفی به خون خواهی شهدای کربلا قیام کرد و عبیدالله بن زیاد
وعده ای از قاتلان شهدای کربلا را کشت. اما دیر زمانی نگذشت که مصعب بن زبیر، برادر عبدالله،
به کوفه آمد و مختار را به قتل رساند و خود بر کوفه مسلط شد. در سال ۷۱ هجری عبدالملک مروان،
خلیفه ی اموی، پس از تثبیت حکومت خود در دمشق، کوفه را نیز تصرف کرد و مصعب را از بین برد.
میرزا صادق تفرشی ، شاعر دوره ی نادر، در قطعه ای زیبا این وقایع را به نظم کشیده است:
نادره پیری ز عرب هوشمند
گفت به عبدالملک از روی پند
زیر همین قبه و این بارگاه
روی همین مسند این تکیه گاه
بودم و دیدم بر ابن زیاد
آه چه دیدم که دو چشمم مباد
تازه سری چون سپر آسمان
طلعت خورشید ز رویش نهان
بعد ز چندی سر آن خیره سر
بد بر مختار به روی سپر
بعد که مصعب سر و سردار شد
دست خوش وی سر مختار شد
این سر مصعب به تقاضای کار
تا چه کند با تو دگر روزگار